پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۷

دکتر محسن شاطرزاده

مدیرعامل شرکت فن آوران انرژی پاک مجری اولین نیروگاه 100 مگاواتی بادی در شهرستان خواف استان خراسان


عضو هیات علمی ؛ استادیار

English Version

یادداشت هفته - دکتر شاطرزاده

بررسی تحولات اخیر برزیل و تحلیلی بر برکناری خانم جیلما روسف
  • ۱۳۹۵/۱۰/۱۲ - ۱۰:۲۱
  • توسط محسن شاطرزاده

بررسی تحولات اخیر برزیل وتحلیلی بر برکناری خانم جیلما روسف

محسن شاطرزاده/ سفیر سابق ایران در برزیل

مقدمه:

تحولات اخیردنیای سیاست در برزیل و استیضاح و برکناری خانم جیلما روسف از ریاست جمهوری این کشور نگاهها را متوجه آن کشور و علل و چرایی این اتفاق و آینده برزیل کرده است . ضمن مرور بر شاخص های کشور برزیل مناسب است نگاه گذرایی هم به دوران 8 ساله ریاست جمهوری آقای لولا دا سیلوا و حاکمیت حزب کارگر برزیل و تداوم حاکمیت این حزب در دوران خانم روسف داشته و با مقایسه روش حاکمیت دو رییس جمهور و تفاوت مشی آنها ریشه های افول و نزول خانم روسف را دریابیم . در پایان هم تحلیلی بر این اتفاق سیاسی و آینده آن که به نظر بسیاری از صاحب نظران یک کودتا در صحنه سیاسی برزیل بوده است خواهیم داشت.

برزیل در یک نگاه :

برزیل با مساحتی برابر 8.5 کیلومتر مربع، بزرگترین کشور آمریکای لاتین و پنجمین کشور پهناور جهان با مشخصات زیر شناخته میشود:

 جمعیت : 220 میلیون نفر

 تولید ناخالص داخلی بر اساس قدرت خرید (PPP): حدود 3200 میلیارد دلار(هفتمین اقتصاد بزرگ دنیا)

 تجارت خارجی : بیش از 400 میلیارد دلار( 210 میلیارد دلار صادرات و 190 میلیارد دلار واردات )

 سرمایه گذاری خارجی : بیش از 360 میلیارد دلار  ذخایر ارزی خارجی : بیش از 250 میلیارد دلار

 ضریب ریسک : BB+ ( در تحولات اخیر سیاسی این کشور کاهش یافته است)

 

 تولید نفت : 2.5 میلیون بشکه در روز( کشف منابع عظیم نفت زیر لایه نمک)

 زمین کشاورزی : حدود 400 میلیون هکتار ( متوسط بارندگی 2600 میلیمتر)

 جنگل : 200 میلیون هکتار

رهبری برزیل هم در بعد اقتصادی و هم در بعد سیاسی در میان کشورهای آمریکای لاتین قابل توجه است. حضور برزیل در ماموریتهای صلح جهانی و همکاریهای منطقه ای وسیع در ابعاد اقتصادی و امنیتی و همچنین همکاریهای آن با بلوک غرب این کشور را تبدیل به یک قدرت منطقه ای نموده است . این کشور دارای بزرگترین منابع انرژی در آمریکای لاتین بعد از ونزوئلا و بیشترین نیروی کار در این قاره میباشدو با استحصال منابع عظیم نفت زیر لایه نمک به اولین کشور دارای انرژی در جهان تبدیل خواهد شد. بخش صنعت و کشاورزی در این کشور بخوبی توسعه یافته و تولید ناخالص ملی آن کشور همه ساله در حال افزایش است . این کشور در عین حال که دومین تولید کننده بزرگ نفت در آمریکای لاتین می باشد فرصتهای زیادی را در زمینه احداث پالایشگاهها و تولید هواپیما و سایر وسایل حمل و نقل واقتصاد کشاورزی و همچنین انتقال گاز طبیعی در اختیار دارد. البته مشکلات متعددی هم دراین کشور موجود است که ناشی از ساختارهای اجتماعی و اقتصادی آن جامعه می باشد.

برزیل مبتکر نظریه مرکز و پیرامون در روابط بین الملل با تعریف زیر می باشد:

 کشورهای قدرتمند و توسعه یافته در مرکز

 کشورهای قدرتمند نوظهور نزدیکترین مدار به مرکز بر مبنای نگاه برزیل هم اکنون پیرامونی ها مرکزی شده اند و باید برای آنها در باشگاه قدرت نقشی قائل شد وبر این اساس این کشور ابتکار عمل در تشکیل و عضویت در پیمانهای زیر را داشته است:

 گروه 3 : پیمان رنگین کمان یا ایبسا : برزیل ؛ هند؛ آفریقای جنوبی

 گروه 4 : پیمان بریک : برزیل ؛ روسیه ؛ هند و چین (اخیرا بریکس)

 گروه 5: برزیل ؛ جین ؛ هند ؛ مکزیک؛ آفریقای جنوبی و روسیه

کشور برزیل پیگیری جدی برای حضور در شورای امنیت سازمان ملل بعنوان عضودائم را در دستور کار خود دارد.

احزاب عمده و مهم برزیل:

در برزیل 11 حزب اصلی وجود دارد که چهار حزب نقش مهمتری را ایفا می کنند:

1- حزب جنبش دمکراتیک برزیل ( PMDB) حزب جنبش دمکراتیک برزیل در سال 1980 تاسیس گردید. خط فکری آن میانه است . رهبران حزب معتقدند این جریان سیاسی رسماً در سال 1966 با ایجاد جنبش دمکراتیک تاسیس شده است.

2- حزب کارگران(PT) حزب کارگران رسماً توسط گروهی از رهبران سندیکاهها و روشنفکران چپگرا و کاتولیک های وابسته به « الهیات رهایی بخش» در تاریخ دهم فوریه 1980 تاسیس شد. جریان فکری آن ملی گرا، سندیکایی و دفاع از حقوق کارگران است. این حزب علیرغم وجود ریشه های ایدئولوژیکی چپ کمونیست، لیکن حرکتی جدید در ترسیم خط فکری نزدیک به سوسیالسم اروپایی با رد الگوهای شوروی سابق ویا چین کمونیست بود. در واقع جریان فکری این حزب تلفیقی از ایده های سندیکایی محافظه کارانه و از سوی دیگر روشنفکران چپگرای ضد ایده های لنینیستی بوده است. شعار آن « حزب کارگران برای کارگران» است. تشکیل حزب ثمره نزدیکی جناح های مختلف سندیکایی چپگرا از جمله کنفرانس کلاس کارگری و مرکز اتحاد کارگران ( جائیکه ایناسیو لولا دا سیلوا در آن عضویت داشت) بوده است. از زمان ظهور همیشه سوسیالیسم را بعنوان شکل ساماندهی اجتماعی دانسته است و دنباله رو جریانات سوسیالیسم اروپایی است.

3- دمکراتها (DEM) این تشکل سیاسی در سال 1984 تحت عنوان جبهه لیبرال (PFL) تشکیل شد. پنج اصل اعتقادی این تشکیلات : دمکراسی، حقوق بشر، دفاع از مرام و اخلاق سیاسی، اقتصاد بازار و لیبرالیسم است. این جریان اولین تشکل سیاسی در برزیل است که هنوز عنوان حزب را یدک نمی کشد و فقط به دمکراتها معروف است.

4-حزب سوسیال دمکرات (PSDB) در سال 1988با انشعاب از حزب جنبش دمکراتیک تشکیلاتی تحت عنوان حزب سوسیال دمکرات برزیل تاسیس شد. پس از ده سال در تمامی نقاط کشور حضــور فعال و بیش از یک میلون نفر عضو دارد. بعد از حزب جنبش دمکراتیک برزیل دومین تشکل بزرگ سیاسی در کشور است. در واقع هواداران این حزب عمدتاً از جریان فکری میانه متمایل به چپ و سوسیال دمکراسی به شیوه اروپایی است. البته در تقسیم بندیهای کلی جریانات حاکم سیاسی در برزیل حزب سوسیال دمکرات در ردیف جریانات راست میانه تقسیم بندی می گردد.

5- حزب ترقیخواه PP

 6- حزب دمکراتیک کارگر PDT

 7- حزب کمونیست برزیلPCdoB 

 9- حزب مردمی سوسیالیستی PS

 10- حزب جمهوری PR

 11- حزب سوسیالیست برزیل (PSB)

دوران ریاست جمهوری آقای لولا داسیلوا و شروع حاکمیت حزب کارگران برزیل:

تاریخ تحولات دهه اول قرن بیست و یکم برزیل را باید با بررسی دوران ریاست جمهوری آقای لولا داسیلوا شروع کرد. آقای داسیلوا در زمره موفق ترین روسای جمهور برزیل شناخته می شود که از حزب کارگران به ریاست جمهوری رسید. رمز موفقیت آقای لولا دا سیلوا اتکا وتمرکز روی قشرفقیر و محروم جامعه و تکیه بر تولید توسط این قشر که بیش از 60 درصد جامعه برزیل را تشکیل می‎دهند، بوده است. او حتی برنامه های حمایتی ویژه ای را برای اقشار محروم و زیر خط فقر بنیاد گذاشت که به برنامه های «کیف پول خانوادگی و فقر صفر» معروف هستند. بر اساس این برنامه‎ها، دولت لولا داسیلوا یارانه های نقدی را با دو شرط برای خانواده‎های فقیر توزیع می کرد. نخست اینکه فرزندانشان را به تحصیل بگمارند ، دوم اینکه کلیه واکسیناسیون‎ها را برای آنها انجام دهند. او با این دو طرح که از سود درآمدهای شرکت نفت دولتی پتروبراس و بانک دولتی برزیل تامین مالی می شد باعث شد که برزیل خیز بلندی در جهت رشد آموزشی و بهداشتی در میان طبقات فقیر و محروم داشته باشد و طبقه فقیر نیز از جهت درآمدی رشد قابل توجهی کنند، به گونه ای که در دوره 8 ساله ریاست جمهوری آقای داسیلوا تعداد 35 درصد از جامعه فقیر برزیل از زیر خط فقر خارج شده و به طبقه متوسط پیوستند. این سیاست ها باعث تمرکز اقشار متوسط و محروم روی تولید بر پایه زمین های کشاورزی و معادن شکل بگیرد و رشد کند. به گونه ای که تولید ناخالص داخلی این کشور در زمان ریاست جمهوری داسیلوا از سال 2003 تا 2011 رقمی در حدود 1300 میلیارد دلار افزایش پیدا کرد. لولا داسیلوا، رئیس جمهوری بود که روزی که باید کاخ ریاست جمهوری را ترک می کرد، محبوبیت بالای 80 درصد داشت و اغلب مردم حتی اپوزیسیون مایل بودند که مدت او ریاست جمهوری او برای دور سوم نیز تداوم داشته باشد. حتی طرحی را برای تصویب سه دوره‎ای شدن ریاست جمهوری او به مجلس بردند ولی شخص آقای لولا آن را وتو کرد. داسیلوا علیرغم آنکه خودش در دور سوم ریاست جمهوری حاضر نشد اما از کاندیداتوری خانم جیلما روسف که رئیس دفترش بود و بعنوان کاندید حزب کارگران به صحنه می آمد ، به شدت پشتیبانی کرد.

دستاوردهای مهم اقتصادی آقای لولا دا سیلوا در مدت 8 سال ریاست جمهوری را به شرح ذیل می توان ذکر کرد:

• افزایش تولید ناخالص ملی تا 3 برابر ؛

• کاهش تورم تا یک چهارم ؛

• افزایش تجارت خارجی تا 4 برابر؛

• افزایش صادارت تا 3 برابر ؛

• افزایش رشد اقتصادی تا 3 برابر ؛

• تقویت واحد پول ملی برزیل تا حدود 3 برابر ؛

• افزایش ذخایر ارزی خارجی برزیل تا 3 برابر؛

• افزایش قدرت خرید مردم بیش از 35 درصد ؛

• افزایش سرمایه گذاری خارجی تا 9 برابر ؛

• کاهش نسبت بدهی به تولید ناخالص ملی تا یک چهارم؛

• و کاهش طبقه فقیر( 35 میلین نفر) و افزایش طبقه متوسط

دوران ریاست جمهوری خانم جیلما روسف در سال2011 خانم جیلما روسف برای تداوم سیاست های آقای لولا دا سیوااز طرف حزب کارگران کاندید شد اما او نتوانست کاریزما و مقبولیتی که لولا داسیلوا در میان مردم محروم داشت پیدا کند. در دوره اول انتخابات علیرغم اینکه نظر سنجی ها نشان می داد که خانم روسف در رقابت با حریف راستگرای خود کمتر از 20 درصد آرا را خواهد داشت معذالک حمایت همه جانبه آقای لولا داسیلوا ازخانم جیلما روسف باعث شد که محبوبیت خانم روسف در میان مردم خصوصا مردم مناطق محروم به شدت افزایش یافته و به بالای 50 درصد رسده و در همان دور اول پیروز انتخابات شود. لذا عملا پیروزی خانم روسف در انتخابات مدیون کاریزما و حمایت های بی دریغ آقای داسیلوا از او بود.

ولی خانم جیلما روسف زمانی که به ریاست جمهوری رسید سیاستش را نسبت به سیاستهای جاری آقای لولا داسیلوا تغییر داد وعمدتا روی مبحث حقوق بشر متمرکز شد تا بلکه بتواند نظرات قشر متوسط و اپوزیسیون جامعه برزیل را جذب کند.

تفاوت سیاستهای خانم جیلماروسف با آقای لولا دا سیلوا را می توان به شرح زیر فهرست کرد:

1- تکیه به اپوزیسیون کشور برزیل و نیزتکیه بر قشر متوسط و مرفه جامعه بجای اتکا به قشر محروم و فقیر در جامعه دوقطبی برزیل

2- گرایش به آمریکا و انتصاب آقای پاتریوتا سفیر برزیل در آمریکا که دارای گرایشات آمریکایی بوده و همسر او هم آمریکایی بود ، به منظور کسب امتیاز از آمریکا

3- تمرکز روی مسایل حقوق بشری و زنان و غافل شدن از مسایل اساسی کشوربرخلاف آقای لولا داسیلوا که همه تمرکز خود را بر رشد تولید و صادرات کشورش گذاشته بود

4- عدم تعاملات گسترده با کنگره برخلاف سیاست تعاملی و موفق آقای داسیلوا با همه احزاب وجناحها

5- در گیر شدن در رقابت منطقه ای با خانم کرچنر رییس جمهور آرژانتین و شروع دوران سرد روابط با همسایه بزرگ و رقیب توانای منطقع ای بر خلاف سیاستهای نزدیکی همسایگان در دوره آقای لولا دا سیلوا

6- عدم توجه کافی به سیاست برون منطقه ای و بین المللی خصوصا آفریقا و خاورمیانه و آسای جنوب شرقی و مرکوسور که بر خلاف آن در دوره لولا داسیلوا موتور محرک اقتصاد برزیل و رشد روز افزون صادرات برزیل بودن. آقای لولا در دوره ریاست جمهوری خود بیش از 260 سفر به کشورهای خارجی در مناطق یاد شده داشت در صورتیکه این تعداد در دوره خانم روسف به 10 کشور هم نرسید و همین امر باعث کاهش شدید صادرات برزیل و افزایش رکود در اقتصاد برزیل شد.

7- فساد گسترده در دولت خانم روسف و عزل تعدادی از وزیران دولت او که اغلب نیز از اعضای حزب ائتلافی بودند، به جرم فساد و دخالت در مناقصات دولتی در همان سال اول ریاست جمهوری باعث تضعیف بیشتر دولت خانم روسف شد. این اعضا نیز بیشتر از حزب جنبش دموکراتیک موسوم به (پی ام دی بی) که یک حزب فاسد و فرصت طلب است وارد کابینه شده بودند.

8- کاهش سفرهای داخلی و در نتیجه کاهش ارتباط با بدنه اجتماعی تاثیر گذار خصوصا قشر محروم بر خلاف سیاست لولا که در دوران ریاست جمهوری اش مرتب به ایالتها و مناطق فقیر و محروم سفر کرده و ضمن ارتباط با بدنه اجتماعی طرفدار خود پایگاه اجتماعی خودش را تقویت می کرد.

9- سیاستهای غلط اقتصادی که باعث کاهش ارزش پول ملی به میزان پنجاه درصد شد در مقابل سیاستهای مناسب اقتصادی لولا داسیلوا که ارزش پول ملی را به بیش از سه برابر رساند. کاهش ارزش پول ملی برزیل باعث افزایش قیمتها و تشدید اعتراضات مردمی شد.

واقعیت این است که به رغم تمامی دستاوردهای دولت تحت حاکمیت چپ گرایان در برزیل در طی دهه گذشته که منجر به خارج شده میلیون ها نفر از فقر و وارد شدن به طبقه متوسط شده و برزیل را به عنوان یک قدرت اقتصادی مطرح نموده است ولی این کشور هنوز با مشکلات عدیده ای مواجه است که وجود نابرابری شدید مهم ترین وجه آن است. هنوز هم در برزیل نابرابری گسترده ای از نظر درآمدی بین فقیر و غنی، بین رنگین پوستان و سفیدها (از نظر درآمد، آموزش و حضور در عرصه اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی) و نابرابری از نظر جنسیتی وجود دارد. در سال 2012 ضریب جینی برزیل در بین 136 کشور بررسی شده 0.519 و هفدهمین کشور نابرابر جهان بوده است.

سطح بسیار نازل کیفیت آموزش بویژه در سطوح پایه و خدمات بهداشتی به رغم توسعه کمی دهه اخیر، توزیع نابرابر توسعه در مناطق مختلف کشور، ضعف شدید زیرساخت ها از دیگر موارد قابل ذکر در این خصوص است.

برزیل به عنوان کشوری که هفتمین اقتصاد جهان است ولی در سال 2012 از نظر شاخص توسعه انسانی در بین 186 کشور جهان، رتبه 85 را داشته است که ضعف آموزش، بهداشت را در این کشور به نمایش می گذارد. بالا بودن هزینه های زندگی در برزیل نیز از دیگر نکات مورد نظر تظاهر کنندگان بوده است. این کشور در سال های اخیر بنا به دلایل مختلف به یکی از گرانترین کشورهای جهان از نظر هزینه های زندگی تبدیل شده است و نرخ بسیاری از کالاهای مصرفی، سرمایه ای، خدمات، سوخت و غیره از نمونه های مشابه خود در دیگر کشورها حتی در اروپا و امریکا به مراتب گران تر است و لذا بسیاری از اقشار به راحتی از عهده آن بر نمی آیند و وابسته به وام های بانکی با نرخ سود بالا و خریدهای اعتباری هستند.

این مسائل دست به دست هم داد تا نقش خانم جیلما روسف در داخل تضعیف شود؛ به گونه ای که در دوره دوم ریاست جمهوری با دوپینگ یعنی کمک مجدد آقای لولا داسیلوا روی کار آمد. منتها روسف در دور دوم ریاست جمهوری نتوانست ضعف هایش را جبران کند و یک سری مسائل منطقه ای نیز به تشدید ضعف های او کمک کرد. از جمله می توان به اختلافات روسف با خانم کرچنر، رئیس جمهور آرژانتین اشاره کرد. این مسئله باعث شد اختلافات میان برزیل و آرژانتین که یک رقابت دیرینه داشتند مجددا احیا شود و دو کشور عملا از وضعیت همکاری در دوران لولا دا سیوا به وضعیت رقابت و جنگ سرد منطقه ای وارد شوند. این مسئله نیز باعث تضعیف برزیل در حوزه اقتصادی شد.

مخالفت خانم جیلما روسف با پذیرش سفیر رژیم صهیونیستی به دلیل سوابق منفی سفیر باعث ایجاد مشکلات دیگری از طرف رژیم صهیونیستی در براندازی حکومت قانونی خانم روسف می تواند بوده باشد.

مسائل زیست محیطی و خشکسالی که منجر به کاهش بارندگی شد نیز مزید بر علت شد. این مسئله باعث شد که سطح آب دریاچه ایتایپو که بزرگترین سد آبی جهان می باشد، پایین آمده و عملا تولید برق کاهش پیدا کند. کاهش تولید برق در منطقه جنوب برزیل که عمدتا منطقه سفید پوست و اروپایی تبار نشین است، باعث شد که برق شهرهای بزرگ مانند سائوپائولو و ریو دو ژانیرو به طور متوالی قطع شده و بر نارضایتی مردم افزوده شود.

این نارضایتی‎ها عملا منجر به آن شد که اپوزیسیون و جناح راست در مجلس که عمدتا دست خودشان نیز آلوده بود از فرصت استفاده کرده و برنارضایتیها بیفزایند  . در این زمان پرونده فساد در شرکت بزرگ نفتی برزیل یعنی پتروبراس که خانم روسف زمانی مدیریت آنرا در دست داشته را علم کرده و وارد فرآیند قضایی و پروسه پرونده استیضاح او شوند.

البته پرونده‎ای که برای خانم روسف درست شد یک پرونده واقعی نبوده و پرونده ای کودتا گونه تهیه شد که در برزیل سابقه این گونه امور وجود دارد. همچنین همانطور که قبلا اشاره شد کسانی این پرونده را پیگیری می‎کردند که خودشان اغلب آلوده به مفاسد زیادی بودند. از جمله رییس مجلس ملی برزیل که پیگیری کننده پرونده خانم روسف بود خود به جرم فساد از ریاست مجلس ملی عزل شد. پیگیری این پرونده در نهایت به استیضاح و برکناری خانم روسف منجر شد.

باید توجه داشت حکم دادگاه به برکناری خانم روسف از دو قسمت تشکیل شده است؛

در یک قسمت خانم روسف را به عنوان کسی که از قدرت سوء استفاده و در شاخص ها ی اقتصادی کشوردستکاری کرده محکوم به عزل ازپست ریاست جمهوری کرده است اما ازتصدی مناصب دولتی دیگرمنع نکرده است.

در قسمت دوم که در مورد حقوق ریاست جمهوری است خانم جیلما روسف تبرئه شده است. به بیان دیگر او اکنون از تمامی حقوق رئیس جمهوربرزیل برخوردار است اما فقط پست و مسیولیتهای ریاست جمهوری را ندارد.

به عبارتی خانم روسف تبرئه شده اما چون جریان اپوزیسیون غربی به پشتوانه حمایتهای آمریکایی می خواستند به هر ترتیبی روسف و حزب کارگر دیگر روی کار نباشند پستش را از او گرفتند اما حقوقش همچنان پابرجاست.

در خصوص دلایل چنین عزل کودتاگونه‎ای باید گفت که آقای لولا داسیلوا با حمایتی که ازخانم روسف کرد در نظر داشت که حزب کارگر عملا در صحنه قدرت باقی مانده و بعد ازاتمام دو دوره ریاست جمهوری جیلما روسف، خودش مجددا به عرصه ریاست جمهوری بازگردد. به عبارتی بر اساس این طرح، حزب کارگر که 8 سال در دوران آقای لولا دا سیلوا و 8 سال در دوره خانم جیلماروسف حکومت را در اختیار داشت مجددا با بازگشت لولادا سیلوا، قدرت را در دست بگیرد، یعنی به مدت حداقل 24 سال زمامداری بزرگترین کشور آمریکای لاتین را در دست داشته باشد ، امری که اصلا خوشایند آمریکا نبود. امکان روی کار آمدن داسیلوا به دلیل محبوبیت او در میان اقشار محروم اجتماعی وجود داشته و کماکان وجود دارد. لذا اپوزیسیون این کودتا و برکناری خانم رییس جمهور را به این دلیل دنبال کرد که اعتبار آقای لولا و حزب کارگررا از بین برده و او در دوره بعدی ریاست جمهوری نتواند کاندید شود.

بنابراین اقدامات اخیر علیه روسف یک کودتا علیه جریان چپ برزیل بود تا امکان بازگشت مجدد آقای لولا داسیلوا به عرصه قدرت از بین برود.

البته بعید به نظر میرسد که اپوزیسیون به آسانی به اهدافش دست پیدا کند؛ چرا که به نظر می رسد آقای لولا دا سیلوا احتمالا به صحنه بازخواهد گشت و رقابت شدیدی میان او و اپوزیسیون در خواهد گرفت. آقای تمر که اکنون جایگزین روسف در ریاست جمهوری شده است ، وجهه مثبت و مردمی ندارد و مردم نسبت به او و حزبش بسیار بدبین هستند. پایگاه اینترنتی ویکی لیکس هم در افشاگری خود آقای تمر را خبر چین آمریکا ذکر کرده است. در نتیجه تمر در جایگاه رقابت با لولا داسیلوا نیست اما در حزب اصلی اپوزیسیون که حزب PSDB است آقای خوزه سرا که اکنون در دوره تمر به عنوان وزیر خارجه برزیل انتخاب شده قطعا در دوره بعد برای رقابت های ریاست جمهوری حضور خواهد یافت. منتها اگر رقابت میان او و داسیلوا باشد مطمئنا لولا پیروز رقابت ها خواهد بود. چرا که جامعه برزیل خاطره خوشی از دوران داسیلوا در ذهن خود ثبت کرده و به راحتی آن دوران را فراموش نخواهد کرد.

در نهایت دخالت آمریکا و صهیونیست‎ها که اغلب رسانه‏های برزیل را در اختیار دارند در تحولات اخیر این کشور نباید نادیده گرفت. این عوامل در پیروزی راست گرایان برزیل تاثیر داشت اما این پیروزی مقطعی است و تداوم نخواهد داشت.

 

دکتر محسن شاطرزاده

آبان 1395

دموکراسی هدایت شده : بن بست دموکراسی غربی
  • ۱۳۹۵/۱۰/۶ - ۱۲:۰۶
  • توسط محسن شاطرزاده

دموکراسی هدایت شده : بن بست دموکراسی غربی

محسن شاطرزاده

استبداد و خفقان و حاکمیت طبقه اشراف با همراهی کلیسا در دوران قرون وسطی در غرب نهایتا به قیام های آزادی خواهانه و انقلاب مردم خصوصا در فرانسه و تغییر نظامات حاکمیتی و بروز انقلاب کبیر فرانسه منجرشد . ره آورد این انقلاب علاوه بر سکولاریسم و دین زدایی از حکومت با تکیه به اندیشه لیبرالیسم و با تعریف نقش انسان و تقویت اندیشه اومانیسم منشاء ایجاد حکومتهای ظاهرا مردمی با تفکرات لیبرال دموکرات شد . در طراحی حکومت بر مبنای حاکمیت اکثریت یا همان دموکراسی عملا طبقه جدیدی از سیاسیون تازه به دوران رسیده در ائتلافی با بازماندگان سلطنتی و طبقه حاکمه قبلی آن جوامع یعنی اشراف در قالب احزاب شکل گرفته و قانون اساسی و دیگر قوانین این کشورها بگونه ای نوشته شد که به تعبیر نخبگان غربی دموکراسی هدایت شده وقابل کنترل وجود داشته و طبقه پابرهنه و ضعیف جامعه نتواند به قدرت دست یافته یا به تعبیر آنها نظام حکومتی پوپولیستی شکل نگیرد. این روند باعث دور شدن و فاصله گرفتن روز به روز حکومتهای غربی از بدنه مردمی آنها شده است به گونه ای که در آمار گیری های متعدد در کشور های مختلف غربی ؛ سیاسیون آن کشورها به عنوان منفورترین و کثیف ترین قشر اجتماعی شناخته شده اند و امروز به جایی رسیده که در نظامهای غربی ، سیاست صرفا به عنوان یک حرفه شناخته می شود و سیاسیون شغلشان سیاست و تلاش برای رسیدن به قدرت است نه تدبیر امور مردم و بالتبع تمام تلاش احزاب دراین جوامع هم برای دستیابی به قدرت و تحکیم پایه های قدرتی حزب خود در راستای استمرار قدرت و سوء استفاده از قدرت و منابع ثروت در اختیار اصحاب قدرت می باشد . امروزه در این جوامع سیاست مترادف با حیله گری و دغل بازی و خیانت و فریب کاری و پول پرستی و سوء استفاده از قدرت در جهت تامین منافع شخصی و حزب بازی و باندبازی های قدرتمدارانه و حذف مخالفان به هر روش ممکن است ولذا بیش از دو دهه است که کشور های غربی و در راس آنها آمریکا به بحران هویت دموکراسی مواجه شده اند که روز به روز هم پررنگتر می شود .

بحران ابسانتاسیون یا عدم حضور و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خودشان یا غیبت در انتخابات ریشه در همین نگاه مردم و نا امیدی به احزاب و سیاسیون غربی دارد . در انتخابات اخیر آمریکا و بنا به گزارش رسمی که سی ان ان منتشرکرد تنها ۵۲ درصد از مردم واجد شرایط در رای گیری و انتخاب رییس جمهورشان شرکت کردند و از میان آنها رییس جمهور منتخب با نیمی از آرا به ریاست می رسد . به تعبیری رییس جمهور منتخب رای ۲۶ درصد از مردم واجد شرایط در رای گیری کشور بزرگی مثل آمریکا را دارد و به حکومت می رسد و این یک فاجعه برای جامعه ای مثل آمریکا است که بیش از دوسوم مردم در تعیین سرنوشت خود دخالت نداشته اند یا به عبارتی اقلیت جامعه بر اکثریت حکومت می کند .

موضوع دلایل عدم مشارکت مردم در انتخابات و سرخوردگی آنها از احزاب سیاسی حاکم بر جوامع غربی و تشدید دیکتاتوریهای حزبی ؛ محور مطالعات زیادی در دانشگاههای غربی بوده و هم اکنون به شدت رو به گسترش است . ابسانتاسیون و روی گردانی مردم از شرکت در انتخابات در فرانسه و آمریکا و دیگر کشورهای بزرگ غربی امروز به عنوان یک معضل اجتماعی یا یک بن بست در دموکراسی هدایت شده غربی تعبیر شده و تحقیقات گسترده ای در جریان است تا آشتی بین مردم و حکومتها و جلب اعتماد مردم را برای مشارکت سیاسی فراهم کند اما به نظر می آید مردم غربی تا این دغل بازیها و فریبکاریها و خباثتهای سیاسیون و اخزاب خود را شاهد باشند این آشتی و ایجاد حکومتهای مردمی شکل نخواهد گرفت . غرب امروز هژمونی خود را در خطر می بیند چون براساس نظام سلطه و استثمار انسانهای آزاد طراحی شده و لذا با هر هژمونی دیگری که برای آزادی انسانها از سلطه و ایجاد حکومت واقعی مردم بر مردم به صحنه بیاید به شدت مبارزه و مقابله می کند . غرب امروز نگران از دست دادن هیمنه خود است .

ظهور و بروز فرد عصیانگری مثل ترامپ که به دروغ خود را در حزب جمهوریخواه آمریکا جازده تا بتواند به قدرت برسد و مثلا اصلاح امور کشور را بنماید و در دوران مبارزات انتخاباتی هم توانست فقط اشاراتی به نظام فاسد حاکم آمریکایی بنماید نشان از خلاء های زیادی در این جوامع و نظامات سیاسی و اجتماعی آنها دارد بگونه ای که وقتی قشر فراموش شده ای از اجتماع به صحنه می آیند می توانند تاثیر شگرفی ایجاد کرده و قدرت را متحول کنند . روزنی که ترامپ به خوبی آنرا شناخت و از آن در جهت رسیدن به قدرت استفاده کرد . قطعا این روند در جوامع اروپایی مانند فرانسه تکرار خواهد شد و هرچند تحت عنوان حرکتهای پوپولیستی بخواهند مانع در مقابل آن ایجاد کنند ولی واقعیت این است قدرت واقعی در دست مردم است و هرجا مردم برای احقاق حقوق از دست رفته خود بپا خیزند کسی را یارای مقابله با آن نخواهد بود .

حال دموکراسی غربی امروز خوب نیست .

دکتر محسن شاطرزاده

سندروم توهم : عامل شکست روشنفکران طرفدار هیلاری کلینتون
  • ۱۳۹۵/۱۰/۶ - ۱۲:۰۱
  • توسط محسن شاطرزاده

سندروم توهم : عامل شکست روشنفکران و تحصیلکردگان آمریکایی طرفدار کلینتون

محسن شاطرزاده

نظام اجتماعی و سیاسی آمریکا یک نظام نخبه گراست و به گونه ای طراحی شده که علیرغم شعار دموکراسی در نهایت فصل الخطاب جامعه ؛ نخبگان حاکم و اصحاب ثروت و قدرت باشند . بر این اساس نظام انتخاباتی ریاست جمهوری در این کشور بدون در نظر گرفتن رای مستقیم مردم بلکه با دخالت رای الکترال هر ایالت تنظیم شده است . به عبارتی دموکراسی هدایت شده بر جامعه آمریکایی مدعی دموکراسی حاکم است تا هر کسی نتواند به مصادر قدرت دست پیدا کند . در این نظام همه مردم صاحب رای برابر نیستند و وزن آرای الکترال به گونه ای معین شده که ایالتها به درجه یک و دو تقسیم شده اند .

اگر به نقشه آمریکا از منظر سن و تحصیلات نگاه کنیم برنده انتخابات باید هیلاری باشد ولی در کمال ناباوری همگان؛ فرد فاسد و لاتی مانند ترامپ به ریاست جمهوری می رسد . چرا؟ پاسخ این چرایی را باید در بیماری توهم دانست که در میان قشر روشنفکر آمریکایی به شدت رسوخ کرده و غیر از خودشان سایر مردم را به هیچ گرفته و از واقعیتهای جامعه آمریکایی فاصله گرفته و در یک فضای مجازی گسترده ای سیر می کنند که نتایج نظر سنجی ها آنها را اقناع می کند و راحت و خوش خیال به امید پیروزی کاندیدای خود در خانه های خود به گوشه ای خزیده و راحت زندگی می کنند .

قشر روشنفکر آمریکایی سالهاست که از توده مردم و از بدنه اجتماعی خودش به بهانه عوام بودن آنها بریده و فاصله گرفته و برای آنها ارزشی قایل نیست در صورتی که در نظام دموکراسی هر نفر دارای یک رای است و همه آرا هم باید باهم مساوی باشند . در کنار روشنفکران برج عاج نشین و کم دغدغه آمریکایی خیل عظیم کارگران سفید پوست و بدنه بزرگ جامعه آمریکایی قرار دارند که دغدغه معیشت و هویت دارند . زندگی آنها هر روز سخت شده و هویت آمریکایی آنها هر روز کم رنگ تر می شود و اقتدار آنها که مشخصه ذاتی روحیات یک آمریکایی است هر روز کمتر می شود و این است که همه این مشکلات در جامعه آمریکایی را به حضور مهاجرین خارجی و مسلمانها و سیاهان ربط داده و نظام حاکم سرمایه داری آمریکا و اصحاب وال استریت را مسئول این وضعیت در جامعه آمریکایی می داند و لذا صدای اعتراض سر داده و مطالبه تغییر و اصلاحات می کند . مطالبه ای که ترامپ سرمایه دار با هوشمندی تمام پیام آنها را شنید و تبدیل به بلند گوی آنها شد و روی موج خواسته آنها سوار شد و بهره آنرا هم برد . اما روشنفکران آمریکایی در توهم خود باقی ماندند و نخواستند این پیام را بشنوند و آنرا جدی نگرفتند و نهایتا بازی را باختند و وقتی متوجه شدند که خیلی دیر شده و دست ترامپ بعنوان چهل و پنجمین رییس جمهور ایالات متحده بالا رفته بود . اگر رییس مجلس نماینگان آمریکا رسما و در جلسه کنگره آمریکا اعلام می کند که:

پیامی را که ما نشنیدیم ترامپ بخوبی شنید و آنرا دنبال کرد ، موید همین مطلب و تایید خواب ماندن و عقب افتادن جامعه نخبه آمریکایی از سیر تحولات لایه های درونی جامعه آمریکایی و افزایش شکافها و نارضایتی هاست .

این انتخابات خط بطلانی بر تمامی نظریه ها و صنعت نظرسنجی در آمریکا بوده و بر تمامی توهمات روشنفکران این جامعه مهر ابطال زد . رای الکترال که به عنوان ابزار حاکمیت نخبگان آمریکایی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن عوام این جامعه طراحی شده بود امروز به قاتل نخبگان این جامعه و عامل طرد آنها از قدرت تبدیل شده و ترامپ با هوشمندی بالایی توانست از خلا های نظام انتخاباتی برمبنای رای الکترال استفاده کرده و با تهییج آرای اقشار و ایالتهای فراموش شده آمریکایی و علیرغم رای مردمی کمتر با اختلاف رای الکترال بالایی انتخابات را ببرد . چیزی که باعث ایجاد شوک در جامعه حاکم و نخبه گرای آمریکا شده و باور آنرا برایشان سخت می کند .

اما این یک واقعیت در جامعه آمریکایی است و همه مجبور هستند با آن‌ کنار بیایند . نخبگان و روشنفکران آمریکایی هم مجبور هستند حداقل دوره حامیت او و سیاستهایش را تحمل کنند تا شاید متنبه شوند و در این چهار سال راه حلی برای رفع اشکالات نظام رای گیری و انتخابات ریاست جمهوری در کشورشان پیدا کنند . البته این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که آنچه سالها تبلیغ می شد و آمریکا را مهد آزادی و دموکراسی و زیست مسالمت‌‌ آمیز ادیان و چند فرهنگی و ضد نژادپرستی و ... نشان می دادند دروغ از آب درآمد چرا که جامعه آمریکایی واقعی همین است که نماینده اش ترامپ است . ترامپ فاسد و لاقید و بی اخلاق و نژادپرست و اقتدار گرا و دیکتاتور و صاحب صنعت فحشا و قمارخانه ها و مبلغ و شو من فاسد رسانه های تصویری آمریکا؛ نماینده واقعی آمریکایی کابوی و اسب چران و مست و لاقید است که امروز مطالبه کشور خودش را می کند و خواستار اخراج همه خارجیان است و این واقعیتی است که جهان و آمریکا و روشنفکران وطنی با آن روبرو هستند و باید چاره ای برای نحوه تعامل با این غول مهیب بیندیشند.

دکترمحسن شاطرزاده

دونالد ترامپ : بوریس یلتسن آمریکا آغازی برپایان ابرقدرتی آمریکا
  • ۱۳۹۵/۱۰/۶ - ۱۱:۵۸
  • توسط محسن شاطرزاده

دونالد ترامپ : بوریس یلتسن آمریکا

آغازی بر پایان ابرقدرتی آمریکا

محسن شاطرزاده

انتخاب دونالد ترامپ پوپولیست با اکثریت قاطع آرای مردم آمریکا به عنوان رییس جمهور جدید این کشور نشان از وجود شکاف عمیق اجتماعی در جامعه آمریکایی داشته و تامل در این امر؛ نکاتی را به ذهن متبادر می کند:

۱- هرچند که مسلم است انتخابات آمریکا صحنه کارزار دو نفر نیست بلکه در ورای این مبارزات و رقابتها طبقه حاکمه و صحنه گردانان اصلی این کشور به برنامه ریزی مشغولند ولی انتخاب ترامپ نشان دهنده واقعیت امروز جامعه آمریکاست و مبین این است که جامعه امروز آمریکا به ترامپ نیاز دارد کما اینکه جامعه ۸ سال پیش آمریکا به رییس جمهور سیاهپوستی مانند اوباما نیاز داشت.

۲- فاصله ها و شکاف عمیق اجتماعی جامعه آمریکا امروز به مرحله شکننده و خطرناکی رسیده که تغییر ناگهانی سیاستهای این کشور را طلب می کند. هیچ کس بهتر از ترامپ که فردی پوپولیست و غیر قابل پیش بینی می باشد ؛ برای این تغییرات مناسبتر نیست.

۳- نهضت ۹۹ درصدی طبقه غیر حاکم آمریکا که چند سال پیش بر علیه سرمایه داران و وال استریت شورش کرد ولی سرکوب شد در بدنه اجتماعی آمریکا یک واقعیت غیر قابل انکار بوده و نارضایتی قشر عظیمی از مردم آمریکا نسبت به سیاستهای قشر سرمایه دار حاکم آمریکا را نشان می دهد . امروز تبلور اعتراض این قشر از مردم بعنوان رای به تغییرات و اصلاحات نه لزوما رای به ترامپ خود نمایی می کند.

۴- هرچند که اوباما ظاهرا با تزریق دلار در جامعه طبقاتی آمریکا باعث رونق بورس نیویورک شد اما عملا با افزایش بدهی های آمریکا تا مرز ۱۹۰۰۰ میلیارد دلار رکورد جدیدی از بدهی برای مردم آمریکا باقی گذارد . به عبارتی دیگر رونق بورس آمریکا به قیمت تهی تر شدن جیب مردم آمریکا و گسترش نارضایتی عمومی انجامیده است و نمود این نارضایتی در رای به ترامپ کاملا مشهود است.

۵- قطعا برنامه ریزان نظام آمریکا از واقعیت های این جامعه و گسترش شقاقها آگاهند و برای برون رفت از این معضلات در حال تدبیر هستند . همانگونه که در سال ۲۰۰۰ روی کار آوردن فرد احمقی مانند بوش به ریاست جمهوری آمریکا به منظور اجرای طرح بزرگ آمریکایی و ایجاد خاورمیانه جدید با ایجادحادثه ۱۱ سپتامبر و فروریختن برجهای دوقلو و بدنبال آن حمله به عراق و دیگر کشورهای خاورمیانه بود؛ به نظر می آید این بار هم با انتخاب دونالد ترامپ باید منتظر اتفاقات جدیدی در صحنه سیاستهای آمریکایی باشیم که به دست فرد دیوانه و غیر قابل پیش بینی مانند ترامپ به اجرا درآید.

۶- با روی کار آمدن ترامپ احتمالا شاهد تغییراتی بنیادی در جامعه آمریکایی خواهیم بود. اولا قشر نخبه و فرهیخته آمریکایی که برای خود ریاست جمهوری ترامپ را لکه ننگ می دانند تا مدتی منزوی شده و از اثر گزاری در جامعه آمریکایی دور خواهند شد . ثانیا جابجایی بین اصحاب وال استریت و سرمایه داران صهیونیست آمریکایی با نو سرمایه داران آمریکایی از جنس ترامپ را شاهد خواهیم بود و تا مدت زمانی بورس آمریکا رونق نخواهد داشت کما اینکه در نخستین واکنش های بورس داوجونز شاهد بیشترین کاهش بورس در ۲۰ سال اخیر آمریکا بوده ایم . ثالثا نگاهی به نقشه آمریکا و رای دهندگان به ترامپ و کلینتون مشخص می شود ایالتهای غربی وشمال شرق آمریکا یعنی ایالتهای برخوردار و ثروتمند به کلینتون رای داده اند در صورتیکه ایالتهای مرکزی و جنوبی به ترامپ رای داده اند و این نشان دهنده جنگ فقر و غنا در آمریکاست . لذا نظام آمریکایی مجبور است برای حفظ انسجام خود مدت زمانی را صرف بهبود اقتصادی و افزایش رفاه ایالتهای کمتر برخوردار خود کند و این تغییر سیاست مستلزم کاهش هزینه های نظامی گری آمریکا در اقصی نقاط جهان و پرداختن به رفاه داخلی است و کسی بهتر از ترامپ برای اجرای این سیاست در آمریکا نمی توان در این مقطع یافت.

۷- آمریکا در سیاست خاورمیانه ای خود دچار استیصال شده و به تعبیر اوباما موضوع سوریه او را پیر کرده است لذا احتمالا انتخاب ترامپ خروج آمریکا از باتلاق سوریه را تسهیل خواهد کرد.

۸- برای بازسازی یک عمارت ابتدا باید آن عمارت را خراب کرد و بر ویرانه های آن عمارت بنای جدید را ساخت . برنامه ریزان آمریکایی برای بنای آمریکای جدید نیاز به تخریب بنای موجود دارند و کسی بهتر از ترامپ برای این تخریب بنای موجود وجود ندارد چرا که به گفته خود او در بدو ورود به کاخ سفید سیفون را خواهد کشید و همه هیات حاکمه موجود را به زباله دان خواهد ریخت.

۹- تغییر سیاستهای بین المللی از جمله کاهش حمایت از عربستان و قطر به احتمال زیاد باعث کاهش حمایت از تروریستهای تکفیری و انزوای کشورهای تروریست پرور خواهد شد.

۱۰- آمریکا مجبور است به بازسازی و نوسازی داخلی خود بپردازد تا بتواند مجددا به جایگاه ابرقدرتی خود برگشته و نقش خود را بعنوان ابر قدرت بلامنازع در جهان ایفا کند همانگونه که بوریس یلتسین در روسیه و در کنار گورباچف در شوروی سابق که با شعار اصلاحات و بازسازی روی کار آمدند ولی کنترل ازدست آنها خارج شده و باعث فروپاشی شوروی شدند . شاید در فردا روزی شاهد خارج شدن کنترل از دست آقای ترامپ که برای اصلاحات و بازسازی جامعه آمریکایی آمده ؛ باشیم و فروپاشی آمریکا از ابرقدرتی را نظاره گر باشیم. آن روز دیر نیست.

دکترمحسن شاطرزاده

گفتمان انقلاب اسلامی : شرط موفقیت در انتخاب اتی ریاست جمهوری
  • ۱۳۹۵/۱۰/۶ - ۱۱:۵۲
  • توسط محسن شاطرزاده

گفتمان انقلاب اسلامی : شرط موفقیت در انتخابات آتی ریاست جمهوری

محسن شاطرزاده

هم اکنون حدود 40 سال از عمر انقلاب اسلامیمان می گذرد . 40 سالگی یعنی رسیدن به پختگی و بالندگی و کارآمدی . نسل اول انقلاب بازنشسته شده و به کناری رفته اند . نسل دوم هم در آستانه بازنشستگی قرار دارد و نسل سوم کم کم به صحنه مدیریت کشور می آید . نسل چهارم و پنجم انقلاب اسلامی هم اکنون نظاره گر و رصد کننده مدیران کشور هستند تا پختگی و کارآمدی خودرا در صحنه عمل نشان دهند . امروز بعد از گدشت 40 سل از انقلاب اسلامی همه منتطر دست آوردهای عینی آن در صحنه اداره امور کشور و ایجاد رفاه و پیشرفت و اثبات کارآمدی این نظام هستند و این امر اقتضا می کند که مروری مجددبر شاخصهای مدیران کشور و در راس انها رییس جمهوری داشته باشیم .

قطعا تجربه دهه اول انقلاب اسلامی که باعث عبور از گردنه های سخت در کشور بود می تواند الهام بخش ما در شناخت شاخصه های مدیران امروزی باشد . بر این اساس کشور نیاز مبرم به حضور مدیران جهادی و بسیجی دارد تا بتواند از گردنه ها و مشکلات امروز کشور را نجات دهد . یافتن شاخصه های این مدیران جهادی سخت نیست چرا که ما تجربه شیرین این مدیریت را در سالهای اولیه انقلاب اسلامی داشته ایم . شاخصه های این مدیران جهادی را اگر بخواهیم مرور کنیم به موارد زیر باید اشاره کنیم:

1- عاشق خدمت نه طالب قدرت

2- ایثارگر و مجاهد

3- استکبار ستیز و ظلم گریز

4- ولایتمدار

5- شجاع و جسور و انقلابی

6 - معتقد به روحانیت و ولایت مطلقه فقیه

7- دلبسته امام و رهبری

8- پرتلاش و خستگی ناپذیر

9- پر تلاش و خستگی ناپذیر

10- عاشق محرومین و مستضعفین

11 - توانمند و معتقد به شعار : ما می توانیم

12 - باور به ورود در حوزه های ناممکن

و دریک کلام جهادی و بسیجی امروز کشور به انقلابی دیگر نیاز دارد . باید گفتمان انقلاب اسلامی را احیا کرد .

باید کسی به ریاست جمهوری برسد تا بتواند این گفتمان را از نو احیا کند تا بتواند کارامدی نظام اسلامی را در اداره امور کشور و ترویج خدمت به کشور و احیای ارزشهای اسلامی و انقلابی در مقابل دیدگان نسل پنجم فرزندان این مرز و بوم و مستضعفین و مظلومین نظاره گر در اقصا نقاط عالم به اثبات برساند. به نظر می آید اعلام نظر مقام معظم رهبری مبنی بر عدم حضور دکتر احمدی نژاد در انتخابات آتی و عدم شکل گیری دو قطبی سیاسی و کاذب در کشور ؛ تایید دیگری بر لزوم شکل گیری جریانات سیاسی و خطوط فکری حول محور انقلابی و غیر انقلابی و پایانی بر حیات سیاسی جریانات اصولگرا و اصلاح طلب است . اگر بخواهیم رقابت تصنعی با ایجاد دو قطبی های سیاسی در کشور ایجاد نشود باید رقابت واقعی را بین گفتمان انقلابی و گفتمان غیر انقلابی ایجاد کنیم تا در آن شرایط به همگان چه در داخل و چه در خارج از کشور ثابت شود که هنوز بعد از گذشت 37 سال باز هم گفتمان انقلابی پیروز میدان است و حرف اول را در کشور می زند . تغییر دسته بندی های سیاسی در کشور به انقلابی و غیر انقلابی این پتانسیل را دارد که نیروهای مخلص و انقلابی دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا را به یکدیگر نزدیک کرده و عامل وحدت مجدد نیروهای انقلاب بشود و در مقابل نیروهای فرصت طلب و دنیا طلب و غیر انقلابی هردو جریان اصلاح طلب و اصولگرا را عقب رانده و باعث پالایش جریانات سیاسی کشور شده و مجددا میدان برای خدمتگزاری نیروهای جهادی و انقلابی با گرایشات سیاسی مختلف باز شود . این فرصت طلایی را که رهبری برای اتحاد نیروهای مومن و انقلابی فراهم کردند بایستی قدر شناسی کرد و اقدام به زنگار زدایی از دلها و ترمیم عواطف و بازیابی نیروهای انقلاب نمود تا بتوانند در فرصت باقیمانده تا انتخابات توان خود را بازیافته و صحنه را از غاصبان فرصت طلب دنیا پرست که بر مصادر تصمیم گیری در کشور چنبره انداخته اند پاک نموده و بار دیگر به همه ناظران تفهیم نمود که آنچه در کشور امام زمان حاکم است کماکان گفتمان انقلاب اسلامی است.

شاطرزاده

جایگاه اخلاق در دیپلماسی آمریکایی
  • ۱۳۹۳/۱۲/۲۳ - ۱۰:۵۶
  • توسط محسن شاطرزاده

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 اخلاق و دیپلماسی در جهان معاصر

دکتر محسن شاطرزاده

 

امروز جامعه بشری از درد بزرگی رنج می برد که  ناشی از فقدان حاکمیت
اخلاق می باشد . اخلاق ؛ امروز گمشده بشریت بوده وهمه جوامع در جستجوی آن تلاش
مضاعفی دارند . اهمیت اخلاق در سعادت و کمال جامعه بشری تا آنجا گرامی داشته شده
است که رسول گرامی خدا حضرت محمد مصطفی (ص ) بعثت خودرا برای تکمیل مکارم اخلاق
ذکر می کند ؛ آنجا که می فرماید : انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق

 دنیای امروز پر از صحنه های غم بار جنگ و کشتار
و خونریزی و چپاول و جنایت و نژاد پرستی توسط ستم گران و سلطه گران جهانی به
سرکردگی آمریکای جنایتکار و صهیونیزم نژاد پرست و خونخوار است که اخلاق را به کناری
نهاده وسیاستهای شیطانی خود را بر جهانیان تحمیل می کنند .

 در دنیای امروز اخلاق در ایجاد تفكرات سیاسی و
رفتار سیاستمداران از جایگاه مناسب برخوردار نیست و در بسیاری موارد پرهیز از
اخلاقیات مورد توجه سیاستگذاران جهان قرار گرفته است. بر اساس تفكرات نومحافظه‌كاران
امریكا  اصالت با «حكومت غیراخلاقی
نخبگان» است. آنها با رفتارهای اخلاقی رهبران مخالف بوده و جایگاهی برای اخلاق در
عرصه حاكمیت نخبگان قائل نیستند.

  براساس
اعتقادات نو محافظه کاران آمریکایی، آنهایی كه شایسته رهبری هستند، همان‌هایی
هستند كه به اخلاق اعتقاد ندارند و فكر می‌كنند تنها یك حق طبیعی وجود دارد و آن
حق بالادست برای سلطه بر پایین دست است.اینان بر مبنای این نگاه غیراخلاقی، مروج
جنگ بوده و می‌ گویند برای بقا، همیشه باید جنگید. صلح به انحطاط می‌انجامد. جنگ
دائمی و نه صلح دائمی، لازمه یك نظم سیاسی است.

در صورتیکه احكام اخلاقی و سیاسی اسلام، منفك
از یكدیگر نبوده و هماهنگی اخلاق و سیاست، لازمه تأسیس حكومت اسلامی است. ارزشهای
اخلاقی که برگرفته از ارزشهای مکتب الهی اسلام است راه کمال و بهتر زیستن و رشد را
برای بشریت به ارمغان آورده است.

 در دین مبین اسلام هدف اساسی،‌ توسعه همبستگی
اخلاقی در امور بین‌المللی است که این امر به پایداری صلح کمک می‌کند. این اصل
رویکرد بین‌المللی دارد و به عبارتی در سطح بین‌المللی یک جهان اندیشی اخلاقی را
معرفی می‌کند. در این جهان اندیشی، نهادهای بین‌المللی باید این اصول اخلاقی
فراگیر را به رسمیت شناخته و اخلاقی رفتار کنند.

بر این اساس در فرآیند حل نزاع‌ها در نهادهای بین‌المللی، باید به یک همبستگی
اخلاقی رسیده و نحوه رسیدن به این اصول جهان شمول اخلاقی را مطرح کنیم. اگر این
اصول مورد توجه و مبنای عمل قرار گیرد، می‌توان به هم‌زیستی اخلاقی در عرصه بین‌الملل
رسید.

در نگاه اسلامی روابط بین ملت‌ها بر پایه مسائل معنوی می باشد و در این رابطه بعد
مسافت تأثیری ندارد و چه بسا، کشورهایی که همجوار هستند، اما رابطه معنوی بین آنها
نیست؛ بنابراین، روابط دیگر هم نمی‌تواند مثمر ثمر باشد.


در اندیشه اسلامی استفاده ازهر ابزاری برای رسیدن به اهداف خود ؛ مشروع و مجاز نیست.
با این نگاه اخلاقی، ظلم و تجاوز، قتل و غارت، نقض عهد و پیمان و امثال اینها
ممنوع است.

در دیپلماسی جهان حاضر، دولت‌ها به ویژه در
رویارویی با بحران، ناگزیر به در پیش گرفتن شیوه‌های غیراخلاقی می‌شوند، ولی تعالیم
اسلامی به ما می آموزد که در سخت ترین شرایط، شیوه اصولی و ارزشی خود را باید حفظ ‌کرد.
زیرا رویکرد اخلاقی دین مبین اسلام براین استوار است که اسلام برای همه و دلسوزی
امین برای بشریت است. در واقع شیوه اسلام در برخورد با ملل دیگر بر پایه صداقت،
اخلاق و احترام استواراست.

 سیاست اسلامی مبتنی بر حفظ استقلال، آزادی ملتها
و دولتها  و احترام متقابل بین آنها می
باشد و فرقی بین ابر قدرت‌ها و غیر آنها نیست.

 براساس مبانی اخلاقی اسلامی، سیاست خارجی مبتنی
بر حفظ صلح و امنیت بین‌المللی، عدم تجاوز به خاك كشورها، حسن همجواری با همسایگان
و تقویت همكاری با دولت‌ها بر مبنای احترام متقابل قرار داشته و در واقع سیاست
خارجی صحنه برخورد و تعامل واقع‌گرایی و آرمان‌گرایی است که مبتنی بر اصول زیر
است:

 

1ـ ائتلاف و اتحاد ملل مسلمان

2ـ جایگاه ویژه دین و اخلاق در جنگ و صلح

3ـ نفی و اجتناب از ابزار غیراخلاقی برای رسیدن
به هدف

4ـ روابط صلح‌آمیز متقابل با دول جهان

5ـ صداقت و وفای به عهد

6ـ حركت در سیر الی الله و برمبنای جلب رضایت
الهی

 بدون شک جنبه جهانی اخلاق که در ادیان الهی
مورد توجه قرار گرفته، می‌تواند کارکرد مثبتی در دیپلماسی داشته باشد. بر پایه
تعهدات مشترک اخلاقی در میان ادیان است که می‌توان به صلحی عادلانه در میان کشورها
در نظام بین‌الملل دست یافت. به عبارت دیگر بر این جنبه در میان ادیان مختلف و
گوناگون می‌توان به عنوان مؤلفه‌ای در دیپلماسی تأکید داشت.

 به امید جهانی عاری از ظلم و جور و ستم و تباهی
و مبتنی بر اخلاق و اندیشه های اسلامی و تعالیم الهی رسول خدا حضرت محمد مصطفی (
ص) ؛ همانگونه که وعده خداوندی در کتاب الهی قران است که می فرماید : ان الارض
یرثها عیادی الصالحون

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

 

 

بسم
الله الرحمن الرحیم

الأخلاق و الدبلوماسية

 

الدکتور محسن شاطر زاده

 

یعاني المجتمع البشري اليوم من ألم عظیم بسبب
فقدان السلطة الأخلاقية، و لأن جمیع المجتمعات یبذلون جهود مضاعفة للحصول علیها
فقد کُرمت أهمیة الأخلاق في سعادة و کمال المجتمع البشری إلی درجة أن الرسول (ص)
يبين سبب بعثته لأتمام مکارم الأخلاق عندما یقول (ص): " إني بعثت لأتمم مکارم
الأخلاق ".

 العالم
اليوم مليء بالأحداث المحزنة للحروب و القتل و سفك الدماء والنهب والجريمة
والعنصرية من قبل المتسلطین  في العالم
برئاسة أمریکا و الصهیونیة العنصریة المتعطشة للدم التي قد تخلت عن الأخلاق و ترید
أن تُحمّل سیاساتها الشیطانیة علی جمیع العالم.

ولهذا
نجد أن الأخلاق لا تلعب دوراً رئيسيا في الفکر السیاسی و تصرفات السیاسیین. و في
كثیر من الحالات، فأن السياسيون یجعلون الإبتعاد عن الأخلاق هو المحور الذي يدور
فيه منهجهم، و وفقاَ للفکر الجدید للمحافظین، أمریکا هی " الحكومة الغیر
أخلاقیة للنخبة ".حيث إنهم کانوا مخالفین مع الكثير من التصرفات الغیر أخلاقیة
للزعماء و في نفس الوقت لم یعيبرون أی أهتمام للأخلاق في میدان السلطة للنخبة. و
وفقاً للعقائد الحدیثة للمحافظین الأمریکیة، المستأهلین للقیادة  لم یعتقدوا في الأخلاق و یرون أن هناك مجرد حق
واحد و هو حق المافوق للسلطة علی من تحت یده. و وفقاَ لهذه النظرة الغیر أخلاقیة،
يروج هؤلاء السياسيون للحروب و یعتقدون أن القوة والسلطة أساس البقاء، و أن السلام
یؤدي الی الإنحطاط . لذلك فان الحروب الدائمة و العنف وأفشاء الجريمة هو الشرط
الأساسي للنظام السیاسي  في أمريكا.

 في
حین أن الأحکام الأخلاقیة و السیاسیة في الإسلام متماسكة و متصلة مع بعضها البعض و
أن الشرط الأساسي لتأسیس الحکومة الإسلامیة هو التنسیق بین الأخلاق و السیاسة، لأن
القیم الأخلاقیة مشتقة من القیم الإلهية التي وهبها الله للبشریة وارسى جذورها في
أخلاق نبينا محمد (ص) عندما قال في الحديث النبوي الشريف أدبني ربي فأحسن تأديبي لكي
نصل عن طريق هذه الأخلاق الى الکمال و الرقي نحو حیاة افضل.

 أن
الهدف الأساسي في الدین الإسلامي هو تنمیة التضامن الأخلاقی في الأمور الدولیة و
هذا مما لاشك فيه يؤدي إلى استقرار الأمن و السلام في العالم. و من هذا المنطلق
يجب على المنهج السياسي إن یقدم فکر عالمي أخلاقي علی الصعید الدولي و من هذا
الفکر العالمي، يتعين على المؤسسات الدولیة أن یعترفوا بهذه المبادئ الأخلاقیة و
یتصرفوا بها بشکل أخلاقي.

 لهذا
الأساس لابد أن نصل إلی تضامن أخلاقي في عملیة حل النزاعات في المؤسسات الدولیة، و
أن نطرح الطرق والوسائل للوصول إلی هذه المبادئ العالمیة للأخلاق.وان تکون هذه
المبادئ اساس العمل والحوار، ومن خلالها سوف نستطیع أن نصل إلی تعایش أخلاقي في
الساحة الدولیة.

 أن
نظرة الإسلام للعلاقات الدولیة مبنية على أساس الشؤون المعنویة و لم یکن للبعد و
المسافة  أي تأثیر في هذه العلاقة و
ربما  في بلدان مجاورة لم تمتلك أي علاقة
معنویة فی ما بینهم. لذا نجد فأن سائر العلاقات الاخرى لن تكون مجدية ومثمرة طالما
انتفى منها الجانب المعنوي   .

في
الفکر الإسلامي إن الظلم والعدوان,القتل,الحنث باليمين والوعود الكاذبة و النهب
غیر مشروع و غیر مسموح فيه للوصول إلی الاهداف والغايات وحسب هذه النظرة الأخلاقیة
نجد ان هذه الاسس السليمة في التعامل مع الاخرين و مع دول الجوار ستؤدي بالتاكيد
الى ترسيخ وتعميق سياسات دولية حقيقية هدفها بناء مجتمعات راقية ومتطورة   .

 في
دبلوماسیة عالمنا الحاضر، نجد ان الازمات المالية والاقتصادية مقتصرة على دول خاصة
وحلولها مفروضة على جميع الدول حتى وان 
كانت هذه الحلول بطرق غیر أخلاقیة في حين ان التعالیم الإسلامیة تعلمنا أن
نحفظ بمبادئنا الاخلاقية والقیمة في أشد الظروف ,لأن النهج الأخلاقي للدین
الإسلامي قائم علی هذا الأساس الحضاري والانساني الذي هو رحمة للبشریة جمعاء, في
الواقع، الطریقة الإسلامیة في التعامل مع سائر الدول والملل هي قائمة علی أساس
الصدق، الأخلاق و الاحترام.

السیاسة
الإسلامیة  قائمة علی أساس الحرية
والاحترام  لكل الجنسيات والاديان والدول
ولم یکن هناك أي فرق بین القوی العظمی و غیرها من الدول .

 ووفقا
للمبادئ الأخلاقیة الإسلامیة نجد ان السیاسة الخارجیة قائمة علی حفظ السلام و
الأمن الدولي وعدم التجاوز على حقوق وحريات 
الدول، وان يكون حسن الجوار و التعاون والاحترام مع سائر الدول أساس في
اقامة العلاقات الخارجية ,ولان معظم الدول قد ابتعدت في سياستها الخارجیة عن
المبادئ الاخلاقية والمثل الانسانية نجدها اليوم تناقض نفسها بنفسها وتتعارض كليا
مع الواقع الحقيقي الذي يجب ان يكون مبني على مبادئ اساسيه اهمها:

 التحالف
و الإتحاد بین الدول المسلمة

بيان
الموقف الخاص للدین و الأخلاق في الحرب و الصلح

الابتعاد
و الاجتناب من استخدام الوسائل الغیر أخلاقیة للوصول إلی الهدف

العلاقات
السلمیة المتبادلة مع دول العالم

الصدق
و الوفاء بالعهد

  ان يكون العمل على الاسس والاخلاق السماوية
التي فرضها الله وان يكون الهدف هو رضا الله

 بدون
شك، الجانب العالمي للأخلاق الذي في نظر الأدیان الإلهیة، یستطیع أن يمتلك وظیفة
إیجابیة في الدبلوماسية.  علی أساس
التعهدات المشتركة للأخلاق التي من خلالها نستطیع أن نصل إلی السلام العادل بین
البلدان في النظام الدولي. بعبارةَ أخری نستطیع أن نؤکد علی هذا الجانب کمکوّن في
الدبلوماسیة.

 و
في النهایة نأمل أن یکون عالمنا عالماَ خالیاَ من الظلم و العدوان، والطغيان و
الخراب، و قائم علی الأخلاق و الفكر الإسلامي و التعالیم الإلهیة لرسول الله محمد
المصطفی (ص)؛ کما کان وعد الله في کتاب الله القرآن الکریم: " إن الأرض یرثها
عبادي الصالحون."                                                               

 

 و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته   

 

همکاریهای جنوب - جنوب : ظرفیتها و ضرورتها
  • ۱۳۹۳/۱۲/۹ - ۱۵:۵۴
  • توسط محسن شاطرزاده

 

 

همکاری های جنوب - جنوب ، ظرفیت ها و ضرورت ها

 

محسن شاطرزاده

 

دنیای امروز شاهد تحولاتی اساسی و تغییراتی بنیادین درنظام بین الملل است . از یک سو شاهد مرگ یکجانبه گرایی بوده و از سوی دیگر بروز و ظهور دنیای چند قطبی یا به تعبیری جهان بدون قطب را نظاره گر است که تولد قدرت های جدید در شرق و غرب دنیای امروز و به چالش کشیدن شدن نظام سلطه و قدرت های مسلط غربی و ایده های نوین در طرح نظام جهانی از شاخصه های آن است.

پتانسیل ها و ظرفیت های عظیم موجود در کشورهای جنوب و مزایا و ضرورت این همکاری ها بر کسی پوشیده نیست معهذا در این مقاله به طور اختصار به برخی از آنها پرداخته می شود :

 

1-               پتانسیل ها و ظرفیت های موجود در کشورهای جنوب

 

1-1    وجود منابع عظیم انرژی

1-2    وجود مواد اولیه و معادن بی شمار

1-3    هزینه پایین نیروی کار

1-4    وجود نیروهای انسانی تحصیل کرده و با دانش و تخصص بالا ( که بسیاری از آنها هم اکنون در خدمت اهداف کشورهای شمال هستند ولی تمایلی قلبی آنها خدمت به کشور خودشان است)

 

1-5    هزینه پایین تولید

1-6    ظرفیت عظیم تجارت بین کشورهای جنوب

 

1-7    جمعیت عظیم کشورهای جنوب که بیش از 75 درصد جمعیت کره زمین را تشکیل می دهد.

 

همه این پتانسیل ها و مزایا اقتضا می کند که چرخه کامل تولید و به تبع آن ارزش افزوده تولیدات در میان همین کشورها شکل گیرید . نگاهی به آمارهای موجود نشان می دهد که دنیای امروز اسیر یک نوع بهره کشی و استثمار نوین است که غلبه بر آن یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. بررسی وضعیت شرکت های بزرگ چند ملیتی و برندهای معروف جهانی حکایت از این دارد که عمده تولیدات برندهای برتر دنیا در کشورهای جنوب انجام می شود در حالیکه کشورهای جنوب بهره ای از ارزش افزوده تولیدات آنها نمی برند. یک سوم از تولید ناخالص جهانی مربوط به برندهایی است که در کشورهای شمال هستند ولی تولیدات خود را درکشورهای جنوب انجام می دهند . ارزش تولیدات یکصد برند برتر دنیا معادل تولید ناخالص داخلی 65 کشور جنوب است.در صورتیکه درآمد کشورهای جنوب تولیدکننده کمتر از 20 درصد درامد صاحبان برند است. معنی دیگر این نوع روابط ظالمانه ، بهره کشی و استثمار نوین در قرن 21 و جهان مدرن امروزی است در صورتیکه رشد اقتصادی موقعی می تواند پایدار باشد که روابط انسانی سالم و بدون بهره کشی و استثمار وجود داشته و عدالت اجتماعی بر این روابط حاکم باشد.

 

2-                           ضرورت ها و روش های همکاری جنوب – جنوب

 

2-1 لازم است ارزش افزوده تولیدات از مواد اولیه تا محصول هایی در میان کشورهای جنوب باقی بماند.

 

2-2 ضرورت دارد دانش فنی و تکنولوژی که تاکنون درانحصار کشورهای پیشرفته بوده در بین کشورهای جنوب توسعه یابد.

کشورهای جنوب که بیشتر توسعه یافته هستند و دانش ها و تکنولوژی های روز را در اختیار دارند بایستی انحصار موجود را شکسته و زمینه بسط دانش را به سایر کشورهای جنوب فراهم نمایند تا زمینه توسعه آن کشورها و رفاه هر چه بیشتر مردم آنها فراهم آید .

 

2-3 کشورهای جنوب بایستی بر اساس مزیت های نسبی خود در حوزه های مختلف منابع طبیعی ، انرژی معادن و مواد اولیه نسبت به گسترش تبادلات تجاری خود رفع نیازهای یکدیگر و توسعه یکپارچه و رفع محرومیت زدایی اقدام نمایند. فراهم آوردن حداکثر تسهیلات ممکن و طراحی ترجیحات تجاری بین کشورهای جنوب در این زمینه از ضرورت هاست.

 

2-4 امروزه ظرفیت های عظیمی در حوزه های مختلف صنعتی ، کشاورزی ،تحقیقاتی و علمی در کشورهای جنوب وجود دارد که می تواند جریان تبادل همکاری ها و اجرای پروژه های بزرگ زیربنایی در بخش های مختلف انرژی ، صنعت ، معدن ، کشاورزی ، حمل و نقل ، راه و ابنیه ، ساختمان و ... را توسط شرکت ها و متخصصان موجود درکشورهای جنوب ، فراهم نموده و درجهت ساختن آینده ای بهتر برای ملت های محروم و نیز اجرای پروژه های بین المللی به کار گرفته شود.

2-5 حوزه فعالیت های پولی و مالی به عنوان یکی از ابزارهای مهم برای توسعه بایستی مد نظر قرار داده شود. تشکیل بانک های مشترک ، بیمه های مشترک ، بنیادها و موسسات مالی مشترک ، همکاری های بازارهای بورس با یکدیگر در جهان جنوب از ضرورت های اجتناب ناپذیر است و بستر توسعه همه جانبه و اجرای پروژهای زیربنایی و بزرگ در کشورهای جنوب خواهد بود.

 

2-6 با توجه به اهمیت حمل و نقل در تبادل کالا و توسعه تجارت بین کشورهای جنوب ، بایستی تشکیل شرکت های مشترک حمل و نقل اعم از هوایی ، دریایی و زمینی برای تبادلات هر چه مناسب تر و ارزانتر کالا در بین کشورهای جنوب در دستور کار رهبران قرار گیرد.

 

2-7 صندوق های توسعه ای برای رفع محرومیت ، فقرزدایی ، گسترش بهداشت و نیز گسترش آموزش و توسعه فضاهای فرهنگی ازضرورت هایی است که با همت جمعی از رهبران کشورهای جنوب قابل تشکیل می باشد.

قطعا این ضرورت ها در میان رهبران دلسوز و مردمی درکشورهای جنوب به عنوان دغدغه های آنان درجهت توسعه کشورشان و نیز رفاه ملت ها مطرح بوده و همبستگی و نزدیکی هر چه بیشتر این رهبران به یکدیگر می تواند زمینه تحقق و عملیاتی شدن هر کدام از این ایده ها را فراهم نماید.