*استراتژیهای آینده چین*
محسن شاطرزاده
شهریور ۱۴۰۱
در دوره ریاست جمهوری اوباما ؛ دولت او سیاست چرخش یا *"موازنه مجدد"* را در منطقه آسیا- اقیانوس آرام ؛ نه تنها از نظر امنیتی بلکه به لحاظ موضوعات کلان اقتصادی و سیاسی طرحریزی نمود. این استراتزی عموما در میان آمریکاییها از هر دو حزب و نیز در بین متحدان آمریکا در آسیا مورد استقبال واقع شد . به نظر میرسید که این استراتژی یا حداقل اصول اساسی آن ، به احتمال زیاد در سالهای پیش رو نیز پایدار و ماندنی باشد ولی از منظر چینیها هنگامی که آمریکا از چرخش یا موازنه مجدد صحبت میکند آنرا "مهار چین" میشنوندو تلقی میکنند که قرار است این امر به هزینه کشورشان انجام شود. چهار مکان اصلی وجود دارد که آمریکا و چین نیاز دارند تا در مقابل کنش و واکنشهای بالقوه خطرناک نیروهای نظامیشان، آمادگی داشته باشند. این اماکن عبارتند از : شبه جزیره کره ، اطراف تایوان ، آبهای چین شرقی و منطقه عمومی دریای جنوبی چین. به غیر از خطوط ارتباطی در دریای جنوبی چین که آمریکا آنرا به عنوان منافع حیاتی خود در نظر میگیرد، در سایر موارد نقش آمریکا به طور محتمل ناشی از دفاع یک دوست یا متحد منطقهای است که ممکن است در معرض خطر قرار بگیرد. در شبه جزیره کره ، پکن و واشنگتن منافع مشترکی از جمله حفظ ثبات و جلوگیری از رفتار افراط گرایانه و حفظ روابط حسنه با کره جنوبی دارند ، اما این تلاقی ظاهری منافع این واقعیت را تحتالشعاع خود قرار نمیدهد که پکن و واشنگتن برای این منافع مختلف ، اهمیت نسبی قائل هستند و پکن بیشتر بر حفظ ثبات تاکید دارد تا منع اشاعه تسلیحات یا اصلاحات داخل کره شمالی. در مورد تایوان و به لحاظ تاریخی، آمریکا از زمان به رسمیت شناخته شدن جمهوری خلق چین در دهه ۱۹۷۰ و خاتمه دادن روابط رسمی با تایوان، تعهدی پیچیده اما همچنان بسیار جدی در قبال امنیت تایوان داشته است و ظاهرا آمریکا مشتاق آن است تا هرچه از دستش برمیآید در حمایت از تایوان انجام دهد و تمایل خود به دفاع از تایوان در برابر هر شکلی از حملات چین ، حتی در حد تهاجم احتمالی و شکستن محاصره تایوان توسط چین را ابراز میدارد. البته نقش تعریف شده امریکا در امنیت دو سوی تنگه متوجه فروش تسلیحات و دیپلماسی است و نیز حوادث چین یکی از مسئولیتهای ستاد فرماندهی اقیانوس آرام باقی میماند. در مورد دریای جنوبی چین ، اساسا وضعیت به گونهای است که چین عملا مدعی تمام دریای جنوبی چین از جمله جزایر و خشکیهای متعدد مورد مناقشه با ژاپن است . البته تاکنون چین تلاشی برای اعمال مالکیت خود بر این آبراهها انجام نداده ولی آمریکا آنرا یک چالش برای منافع ملی حیاتی خود تلقی میکند چرا که بیش از یک سوم تجارت جهان از طریق دریای چین جنوبی انجام میگیرد . چین دائما به تحرکات نظامی آمریکا در آن منطقه اعتراص میکند.
*نفی پایان تاریخ ؛ یک تلقی بدیل چینی از نظم بینالمللی؟*
آقای شیجینگ پینگ رییس جمهور چین ،روابط با آمریکا و روسیه را به عنوان " نوع جدیدی از روابط میان قدرتهای بزرگ" تعریف کرده است که *"احترام متقابل"* و *"توجه به منافع ملی طرف مقابل"* شالوده اصلی آنرا تشکیل میدهد. وی همچنین بر اهمیت کشورهای همسایه چین تاکید کرده ، از ضرورت شکل گیری مفهوم تازهای از امنیت در آسیا سخن گفته و طرح موسوم به *"یک کمربند یک راه"* را کلیدزده است . در میان تمامی طرحهای راهبردی چین، طرح "یک کمربند یک راه" جایگاه ممتازی دارد . طرح "یک کمربند یک راه" نه تنها جایگزین مفهوم "جامعه - جهان هماهنگ" میشود بلکه ابزار اصلی رییس جمهور چین در جهت تحقق طرح "رویای چین" و تبدیل مجدد این کشور به یک ابرقدرت به شمار میرود . این طرح به طور بالقوه میتواند ضمن تبدیل شدن به مفهومی جایگزین نشان دهد که چگونه عرصه مشترک سیاست بینالملل را میتوان در آینده سامان داد و بدین ترتیب این طرح چینی دورنمای غرب از نظام ببن الملل را به چالش گرفته و عملا میتواند به متحول شدن ساختار کنونی حاکم بر نظم بینالملل منجر شود.
امروزه سه چالش کلیدی فراروی نظم جهانی وجود دارد که عبارتند از:
۱- ضعف دموکراسی؛
۲- رقابت ایدئولوژیها؛
۳- نقش فزاینده کنشهای روزمره در عرصه سیاست بینالملل و ایجاد پیچیدگی عمومی در جهان مانند جنبشهای اعتراضی ، مهاجرتهای فراملی ،سیل پناهجویان و دیجیتالی شدن جامعه.
این چالشها قدرت بازیگرانی مانند چین را در جهت ترویج نظر خود پیرامون مفهوم نظم جهانی و خصوصا فهم دقیقتر از ابتکار "یک کمربند یک راه" افزایش میدهند. امروز پس از گذشت سه دهه از طرح نظریه مشهور فوکویاما با عنوان "پایان تاریخ" ، شاهد نتیجه عکس و بروز نقطه مقابل آن هستیم که ناشی از ضعفهای درونی دموکراسی و شکست سیاست لیبرال دموکراسی است و همین امر موجب تقویت نظریه چینی مبنی بر "نفی پایان تاریخ" و ارائه طرح جدید چینی برای نظم بینالملل شده است.
*تفسیر سنتی چینیها از مفهوم نظم : "تیانشیا" و "چائوگونک تیشی"*
مفاهیم *"تیانشیا"* (همه چیز زیر چتر آسمان) و *"چائو گونک تیشی"* (نظام شاخه به شاخه) از صدها سال قبل از میلاد مسیح مورد توجه سیاستمداران و فیلسوفان و اندیشمندان چینی قرار داشتهاند. مفهوم "تیانشیا" هسته اصلی تلقی سنتی چینی از نظم سیاسی را تشکیل میدهد . از دیدگاه چینیها ، "تیانشیا" کل فضای جغرافیایی شناخته شده (جهان بسط یافته چینی) را در بر میگیرد. مفهوم "تیانشیا" ناظر بر یک نظم اخلاقی و سیاسی آرمانی است که هیچ مرزی ندارد و برمبنای آن کل جهان باید بر مبنای اصول مبتنی بر حقوق و فضایل تحت اداره یک حکیم اداره شود . این حکیم نماد امپراطور چین است. در نتیجه در چارچوب "تیانشیا" ، روابط خارجی تنها بازتابی از روابط داخلی هستند. چینیها روابط خارجی خود را به عنوان بازتاب بیرونی همان اصل نظم اجتماعی و سیاسی تلقی میکنند که به شکل درونی در حکومت و جامعه چین متجلی شده است. در دیدگاه چینی به جای مرزهای جغرافیایی ، روابط میان واحدهای مختلف به شکل بهتری در قالب رابطهای سلسله مراتبی میان مرکز (امپراطور) و پیرامون (ممالک خراج گزار) قابل توصیف هستند. نظام خراج گزاری یا همان *"چائوگونک تیشی"* همزیستی میان واحدهای مختلف در نظام چینی را سازماندهی کرده و به آن نظم میبخشد . از این منظر تمامی کشورها اقمار چین هستند و ممالک خارجی تنها از طریق تبعیت از قواعد حاکم بر نظام خراج گزاری میتوانند با امپراطوری چین ارتباط برقرار کنند زیرا امپراطوری چین تنها نظم سیاسی پذیرفته شده است و مخالفت با چین به عنوان شورش علیه نظم مستقر تلقی شده و باید با آن برخورد شود. بر این اساس و با درک مفهوم شبکه در تفکر چینی میتوان درک بهتری از ویژگیهای اصلی طرح "یک کمربند یک راه" داشت لذا طرح چینی "یک کمربند یک راه" یک تلقی جدید از "نظم بین الملل" است و مفاهیم چینی مانند "جامعه - جهان هماهنگ" و یا "توسعه مسالمت آمیز" معنای دقیقتری پیدا میکنند. از دیدگاه چینی ، رویکرهای غربی فاقد یک دورنمای مبتنی بر "جهان بودگی" است ، حال آن که در تفسیر چینیها، جهان از منظر "جهان بودن" آن فهم میشود و عدم موفقیت نظم غربی در ایجاد یک واحد جهانی اساسا معلول جهالت سیاسی نسبت به مفهوم *"جهان به مثابه جهان"* و فقدان یک فلسفه سیاسی از منظر جهان به مثابه یک کل در مقابل مفهوم *"دولت - ملت"* بوده است. بر اساس دیدگاه چینی تامین صلح و رونق در میان تمامی ممالک در درون "تیانشیا" ممکن خواهد بود . این اصل ناظر بر تبدیل کشورهای متعدد به یک واحد جهانی ، نه از طریق اجبار ، بلکه به واسطه جذب میباشد . نظم جهانی مانع از بروز تعارض و هرج و مرج میشود و باید تا سرحد امکان گسترش یابد و به ایجاد یک نظام سیاسی جهانی کمک کند. از دیدگاه چینی ، به حداکثر رساندن همکاری حتی از به حداقل رساندن تضاد نیز مهمتر است.
*راهبرد چین در خاورمیانه : اژدهای محتاط*
در سالهای اخیر خاورمیانه در محاسبات امنیت ملی چین حضوری پررنگتر پیدا کرده است. چین در حال واکنش به سیاست *"تجدید موازنه"* آمریکا در آسیا است و منطقه خاورمیانه اهمیت ژئواستراتژیک بیشتری برای پکن پیدا کرده است . تمرکز اصلی پکن بر "امنیت انرژی" است و تلاش میکند بین سیاست داخلی، خارجی و امنیتی خود "تجدید موازنه" برقرار کند. در خصوص جستجوی چین برای انرژی ، حضور آمریکا در خاورمیانه مثبت تلقی میشود زیرا حضور نظامی و نفوذ ژئوپولیتیک قابل توجه آمریکا ، یکی از عوامل اصلی تضمین امنیت خاورمیانه محسوب شده و از این رهگذر به حفظ ثبات و در نتیجه توسعه اقتصادی منطقهای و دسترسی پایدار به انرژی کمک میکند ولی در ارتباط با منافع امنیتی گسترده چین ، حضور آمریکا منفی تصور میشود. چین استراتژی *"اژدهای محتاط"* را در قبال منطقه خاورمیانه در پیش گرفته است . پکن در تعاملات خود با خاورمیانه حساسیت عمیقی را نشان میدهد . چین در تلاش است که با احتراز سرسختانه از جانبداری در منازعات و مناقشات خاورمیانه، از منافع گسترده خود در خاورمیانه محافظت کند . چین بسیار محتاط بوده و مراقب است که درگیر مناقشات خاورمیانه نشده یا به هیچ یک از کشورهای خاورمیانه بیش از حد نزدیک نشود . این حساسیت و کنارهجویی شدید ، مانع بیان علنی یک سیاست یا استراتژی خاورمیانهای یا پذیرش تعهدات جدی فراتر از حد لازم برای حفظ روابط تجاری صمیمانه و ارتباطات دیپلماتیک و امنیتی عملگرایانه در برابر دولتهای منطقه خاورمیانه میشود. منافع و اهداف اصلی چین در خاورمیانه عبارتند از : امنیت انرژی، جاه طلبیهای ژئواستراتژیک، پیوندهای خارجی با ثبات، جایگاه بهتر چین در فضای بینالملل ، برقراری موازنه در مقابل نفوذ آمریکا ، سرکوب حمایت لفظی و مادی از اقلیت اویغورهای چین و دریافت تصدیق صریح و ضمنی دولتهای خاورمیانهای مبنی بر اینکه چین یک قدرت بزرگ است . تداوم دسترسی به منابع انرژی، عمده ترین منفعت پکن در خاورمیانه است. نفت اهمیت فزاینده و به سزایی برای چین دارد . خاورمیانه بزرگترین منبع واردات نفت چین میباشد و این یکی از دلایل اهمیت استراتژیک خاورمیانه برای چین است. روابط دوجانبه چین با عربستان و ایران اهمیتی محوری دارد . عربستان منبع شماره یک واردات نفت چین و ایران چهارمین منبع مهم نفت وارداتی چین است . پکن فعالانه به دنبال فرصتهایی برای سرمایهگذاری و اخذ قراردادهایی برای پروژههای انرژی و نیز بازارهای جدید برای محصولات چینی در خاورمیانه میباشد. تحلیلگران چینی، خاورمیانه را یکی از گذرگاههای کلیدی جهان و ناحیهای با اهمیت ژئواستراتژیک بسیار زیاد تلقی میکنند و به احتمال زیاد درسالهای آینده اهمیت خاورمیانه برای پکن بیش از پیش افزایش پیدا می کند . علاوه بر این برخی تحلیلگران چینی بر این باور هستند که دولتهای خاورمیانه احتمالا به "حامیان سیاسی مهمی" برای چین در عرصه جهانی بدل میشوند. در واقع چین با جدیت به دنبال دولتهای قدرتمند دیگری است که در نگرانی از برتری قدرت جهانی آمریکا سهیم باشند. از نظر چین ، ایران یکی از قدرتهای بزرگ خاورمیانه و یکی از دشمنان سرکش و مهار ناپذیر آمریکا است . چین اعتقاد دارد که ایران بالقوه میتواند نقش یک متحد را ایفا کرده و به افزایش قدرت آسیایی و تعدیل نفوذ آمریکا در خاورمیانه کمک کند. البته با اینکه چین آشکارا آمریکا را رقیب میداند اما در پی دشمنی بیمورد با واشنگتن نیست . در واقع چین مشتاق است که روابط دوستانه و همکاریجویانه خود با آمریکا، علیالخصوص در خاورمیانه، را حفظ کند . پکن ، واشنگتن را یکی از تامین کنندگان اصلی امنیت در منطقهای میداند که هیچ قدرت دیگری، از جمله چین، قادر به ایفای این نقش نیست ، از این رو ، چین در تعاملات خود با ایران جانب احتیاط را پیشه خود نگاه داشته است. برخی از تحلیل گران چینی اعتقاد دارند که : *"خاورمیانه بسط و امتداد استراتژیک محیط پیرامونی چین"* است . منطقه غربی چین در اصل همسایه خاورمیانه بوده و مدتها از طریق جاده ابریشم با خاورمیانه در ارتباط بوده است . روندهای حاکم بر خاورمیانه و جریانهای افراطگرای مذهبی سنی مذهب ، به عنوان بسط استراتژیک منطقه مرزی غرب چین ، بر ثبات و امنیت این کشور، تاثیر مستقیمی دارند. مشخصا پکن از گسترش ایدئولوژی جهادی رادیکال اسلام گرایان سنی مذهب در بین اویغورها بیمناک است. بنابراین پکن برای جلوگیری از حمایت علنی یا رسمی کشورهای خارجی از اویغورهای چین از هیچ کاری دریغ نمیکند. چین برای حفظ نفوذ خود در خاورمیانه تلاش میکند که از برانگیختن دشمنی حکومتهای موجود اجتناب کرده و بر اصل عدم مداخله خود و حمایت از ثبات تاکید دارد. پکن سعی دارد خود را بک وشور در حال توسعه یا جهان سومی و متفاوت با کشورهای توسعه یافته معرفی کند. چین خود را بک قدرت امپریالیستی نمیداند و مصرانه میگوید که بر خلاف آمریکا یا شوروی سابق ، هیچگونه جاه طلبی هژمونیک نداشته و در کنار جهان در حال توسعه ایستاده است. در زمینه همکاریهای اقتصادی و خصوصا حوزه انرژی، پکن عربستان را به عنوان یک "شریک تجاری" به ایران ترجیح میدهد زیرا عربستان ستیزه جویی کمتری داشته و صادر کننده نفتی قابل اعتمادتری است و عملا چین برای تامین نفت خود ، تکیه و وابستگی بیشتری به عربستان دارد. سیاست چین در قبال ایران، ایجاد موازنه محتاطانه است ؛ رعایت تحرمها و محدودیتهای آمریکا و در عین حال سرمایه گذاری در فرصتهایی که تحریم ایران برای چین فراهم میسازد. پکن نمیخواهد که یک ایران هستهای یا تقابل علنی و بحران نظامی ببیند، اما به اندازه آمریکا هم نگران برنامه هستهای ایران نیست. دستگاههای امنیت ملی چین عموما ایران را کشوری با ثبات در منطقهای متلاطم تلقی میکنند که می تواند به حفاظت از منافع اقتصادی و ژئواستراتژیک چین کمک کند. اما چین و ایران نمیتوانند شرکایی برابر باشند. چین در بهترین حالت ایران را شریکی جزء میداند . وزن روابط اقتصادی چین با آمریکا بر کفه اهمیت ایران در نظر چین سنگینی میکند و پکن مراقب است که سبب آزردگی خاطر رقبای منطقهای بزرگ ایران بعنی اسرائیل و عربستان را فراهم نکند. چین برای روابط نزدیک با ایران ارزش قائل است اما میخواهد مطمئن شودکه این تصور برای غرب ایجاد نمیشود که دو کشور به هم نزدیک هستند هر چند که چین مانند ایران میخواهد در برابر آمریکا در خلیج فارس موازنه برقرار کند. در حالی که آمریکا مشغول تجدید موازنه در آسیا -اقیانوسیه است ، چین برای تجدید موازنه با اتخاذ سیاست *"به سوی غرب"* تلاش میکند تا آنچه بیش از حد و نامتعادل رویکرد *"به سوی شرق"* از نظر توسعه اقتصادی و حفاظت از امنیت ملی به بار آورده را اصلاح کند. چین در مسیر یک تجدید موازنه ژئواستراتژیک قرار دارد که میتوان آنرا تداوم تلاشها برای تمرکز و توجه بیشتر بر خاورمیانه تلقی کرد. از نظر چین خاورمیانه اهمیتی بیش از پیش یافته است و نگرانیهای پکن در باره بیثباتی در خاورمیانه رو به افزایش است . چین قصد داردکه با اهرم ساختن روابط خود با قدرتهای کلیدی منطقهای خصوصا ایران و عربستان از منافع بزرگتر خود حفاظت نماید. این استراتژی "حرکت به غرب" بر نقطه قوت چین یعنی اقتصاد تمرکز داشته و از طریق ابتکار عمل "یک کمربند یک راه" برقرار میشود. پکن در صدد استفاده از موفقیتهای خود در آسیای میانه و تکرار آن در خاورمیانه است. بدون تردید ؛ تقابل نظامی بین آمریکا و چین در خاورمیانه نامحتمل است. در واقع چین در منطقه خاورمیانه حتی نیروهای لازم برای چنین تلاشی را ندارد، چه برسد به اراده سیاسی با تمایل به مخالفت مستقیم با آمریکا در خاورمیانه یا خلیج فارس. چین مداخلات آمریکادر خاورمیانه را مانند گذشته پذیرفته است و این آمریکا است که باید برای مداخله تصمیم بگیرد .
*چین و اتحادیه اروپا : محوریت روابط اقتصادی و ساخت آیندهای مشترک :*
با افزایش رو به رشد نا اطمینانی جهانی ، یافتن راهی برای تعمیق همکاریهای اقتصادی دو جانبه ، برای اتحادیه اروپا و چین اهمیت یافته است . چین و اتحادیه اروپا به عنوان دومین و سومین اقتصاد بزرگ دنیا ، مسئولیت مشترکی در حمایت از سیستم تجارت جهانی و سایر همکاریهای چند جانبه دارند . دو طرف بنا بر تعمیق همکاریهای خود در زمینه هایی همچون تجارت و سرمایه گذاری، زیر ساختها و پروژههای زیر بنایی ، انرژی ، محیط زیست ، آب و هوا و تغییرات اقلیمی ، علم و فناوری و نوآوری و همکاریهای صنعتی ، خدمات مالی، تبادلات فرد به فرد و حکمرانی جهانی دارند . چین و اتحادیه اروپا به دنبال تضمین توسعه جهانی ، با ثبات ، قوی ، متوازن و پایدار از طرق زیر هستند:
۱- امضای موافقتنامه سرمایه گذاری
۲- امضای موافق نامه تجارت آزاد
۳- عملیاتی کردن و اجرای پروژه های ابتکار چینی "یک کمر بند یک راه"
۴- همکاری روزافزون احادیه اروپا و چین در زمینه انرژی و تغییرات اقلیمی
۵- تمرکز بر فرصتهای توسعه پیشرفتهای نوین در علم و فناوری و نوآوری
۶- پشتبانی وسیع از همکاریهای چین و اتحادیه اروپا در بخش مالی
۷- تقویت مکانیزمهای حکمرانی جهانی خوب.
اقتصاد چین برای توسعه خود با دو سناریو روبرو است : سناریوی اول با تکیه بر اصلاحات ساختاری طرف عرضه و کاهش عدم توازنهای ساختاری به گونهای که صنایع و مدلهای کسب و کار جدید به سرعت توسعه یابند . در سناریوی دوم ایجاد تغییرات در سرتاسر اقتصاد چین و ایجاد تغییرات با ورود نوآوریها به سمت نقش قویتر مصرف و خدمات و ایجاد ارزش افزوده بالاتر ، محرکی قوی برای رشد اقتصاد چین را ایجاد خواهد کرد. بر اساس هر دو سناریو نقش اروپا تعیین کننده است و برای افزایش فرصتهای کسب و کار جدید، جریانهای سرمایهگذاری مستقیم بین چین و اروپا باید تداوم داشته باشد که چین در حال تدوین و اجرای سیاستهای تسهیل آنها میباشد. با این وجود، بسیاری از کسب و کارهای اروپایی میخواهند که چین به فرآیند آزادسازی سرعت بخشد. اتحادیه اروپا و چین مشترکات بسیاری دارند . آنها دو اقتصاد جهانی دارای بیشترین ادغام خارجی هستند . هر دو با جهانی متغیر مواجه هستند که در آن ، آزادی مداوم نمیتواند بدیهی باشد. همپوشانی های زیادی از لحاظ چشمانداز راهبردی بنیادی ، از جمله در تمایل به چند جانبه گرایی اثربخش در حکمرانی جهانی ، وجود دارد و لذا این دو اقتصاد ، رقبای راهبردی یکدیگر نیستند. در باره رویکردهای آمریکا به نظم جهانی چند جانبه مبتنی بر قواعد، انگیزهها برای اتحاد چین و اروپا در جنبه های حکمرانی تغییر کرده است . به اعتقاد دو طرف اتحادیه اروپا و چین به عنوان قدرتهای جهانی دارای مسئولیت مشترک برای همکاری در راستای نظم جهانی مبتنی بر قواعد هستند. ماهیت متغیر این سیستم چند جانبه نه تنها به رویکرد آمریکا بستگی دارد بلکه بازتاب تغییرات ساختاری در توزیع قدرت سیاسی و اقتصادی است . جهان در حال تکامل از یک سیستم چند جانبه متمرکز حول آمریکل به سمت سیستمی چند قطبیتر است .
*راهکارهای پیشنهادی برای همکاریهای ایران و چین*
الف: اجرای جدی و مقتدرانه سند همکاریهای ۲۵ ساله و تبدیل تفاهمات به قرارداد با توجه به تاکید مقام معظم رهبری به رییس جمهور
ب - اجرای پروژه های حمل و نقل ریلی و جادهای کریدور ترانزیتی شرق به غرب و جنوب به شمال
ج - اولویت در اجرای پروژه های نفت و گاز و پتروشیمی و بندر و نیروگاه
د - همکاری در زمینه تامین امنیت انرژی در خلیج فارس
ه - همکاریهای سه جانبه با عراق و پاکستان و سوریه و افغانستان
و - همکاری در زمینه امنیت بین الملل در آسیای میانه و پیمان شانگهای
ز - همکاریهای دفاعی ویژه
- توسط محسن شاطرزاده
- تحلیل روز